قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

خونه تکونی..!

به نام او که همه قلب ها به یادش میتپد

میگم که ماه اسفند که میاد یه جورایی استرس میگیرم.

آخه باید کل خونه رو بریزی به هم و تمیز کنی.

از وقتی بنایی کردیم . خونه سرامیک شدهُ خونه تکونی ما هم تغییر کرده.

دیگه نمیخواد یک ماه وقت بذاریم برای تمیز کردن خونه..

ما از دیروز شروع کردیم..فک کن..!

اتاق من رو تمیز کردیم و حالا رفتیم پذیرایی..اونجام تموم شده است.

با خودم میگمُ حالا که داریم خونه هامون رو تمیز میکنیم و میتکونیم کاش یه سری هم به خونه دلمون بزنیم و اونجا رو هم یک سر و سامونی بدیم..

اونقدر توی این یک سال توش گرد و غبار گناه و غفلت و کم کاری نشسته که کلی کار داره.

باید اول از کارهای نکرده و قول های عمل نشده شروع کنم..

بعد میرسم سر اینکه توی این یک سال دل چند نفر  رو شکوندم و بهشون بی احترامی کردم..

بعد میبینم ای بابا چقدر گناهای دیگه مونده...حالا چه با زبون چه با عمل..

بعد میرسم به خودم..به خودم که ظلمت نفسی شدم..

به خودم ظلم کردم..

به نعمتهایی که خدا بهم داده پشت کردم و ازشون بد استفاده کردم.

چقدر میتونستم در کارهام پیشرفت کنم و لی تنبلی کردم و نرفتم سراغش..

چقدر میتونستم از لحظه های عمرم به بهترین شکل استفاده کنم اما نکردم..

چقدر میتونستم کار خیر انجام بدم که ندادم..


ولی خدا بزرگه..دلم میخواد این سال جدید رو دیگه حسابی ازش استفاده کنم که بعدا دلم نسوزه که ای وای یک سال دیگ هم گذشت و  من هنوز اندر خم یک کوچه موندم.

خدایا کمکم کن که طوری باشم که تو دوست داری و لذت میبری..آمین.

سفری به یاد ماندنی...

به نام آفریننده محبت 

دیشب از مشهد برگشتیم. 

چقدر خوش گذشت. 

توی هواپیما هم که زینب دیوونمون کرد(زینب خواهرزاده بسیار بسیار شیطون منه.اونقدر شیطون که هیچ کس نمیتونه فکرش رو بکنه) 

توی مشهد خیلی خوش گذشت.هم کلی خندیدیم و هم اینکه معنویت کسب کردیم. 

خدا قبول کنه. 

با خانواده رفته بودیم.من و داداشم و بابا و مامانم به همراه خواهرم و همسرش.  

شوهر خواهرم با قطار اومد.میترسید سوار هواپیما بشه. 

هم رفتنه و هم برگشتنه خداروشکر خوب بود. دست برادر والتر درد نکنه...عجب نشست و برخاست خوبی داشت(والتر خلبان هواپیمامون بود)

 

موقعی که میخواستیم برای اولین بار بریم حرم زینب به اون خانوما که میگشتن گفت:ا خانوم!به کیف ما دست نزن..بی ادب.. 

یک حرفایی میزنه که آدم شاخ درمیاره. 

گاهی اوقات از دستش دیوونه میشم..برای من یکی که تو خونه آسایش و زندگی نذاشته..(بیشتر وقتا میان خونه ما) 

 

مشهد این چند روزه که مابودیم برف میومد..همه از دم مریض شدیم.. ولی حضور در اون مکان مقدس خیلی خیلی زیبا بود. 

آهان!اینو یادم رف بگم.. 

تو نماز جمعه بودیم..خانوما اومد پشت ما گفت کفشام کجاست؟زیر شما نیس؟ 

زینب گفت چه کار داری به ما بی خاصیت!! 

اونم گفت چه بی ادبی تو.. 

زینب هم ول کن نبود..میگفت برو خانوم..برو.. 

با خودم گفتم بچس دیگه..!حالیش نیس..!اون خانومه چرا دهن به دهن شده با این بچه؟؟ 

خلاصه خیلی تو این سفر از دست زینب خندیدیم.. 

بچه به این شیطونیو با نمکی و پررویی نوبره..! 

اگه بازم از خاطرات سفر یادم اومد مینویسم..

بیکار و علاف..!!

به نام خدای همه زیباییها..

من الان در دانشگاهم...

بیکارم اومدم سایت ببینم چه خبره..

تواوج بحث با یک بنده خدایی دیس کانکت شدم..عجب آدمی بودا...همون بهتر که دیس شد..

ولش کن!

امروز از ساعت ۱۰ اومدم..صبح هم سایت بودم..خواستم دوباره بیام ترسیدم آقا سایتی بندازتم بیرون..بگه دختر تو خجالت نمیکشی سرو تهت رو بزنن سایتی؟؟

چکارکنم خب..!جای تفریحی فقط سایته تو دانشگاه..

۵ کلاس مالی دارم..

استادش از اون استاد باحال هاست..

خیلی با نمکه..اونقدر از دستش میخندیم..

ولی خیلی زمانش دیره دیگه..خسته  وکوفته باید  بری بشینی سر کلاس مالی..

دیروز ی برگشته تو کلاس میگه بچه ها!میدونید شعارا تومصر چیه..؟

میگه:جنگ جنگ تا پیروزی..موشک بزن جا دیروزی..

کلاس رف رو هوا..همه ترکیدن از خنده..

خداییش خستگیمون در ر فت..

بریم ببینیم امروز چی میگه بخندیم..

گفتم بیکارم یه صفحم وب بنویسم..جهت رفع بیکاری و نرمش انگشتان دست..

چرا حرف هم دیگه رو نمیفهمیم؟؟

به نام تنها نقاش بی نظیر هستی

دیروز داشتم یکی از پستها که خودم ایجادش کرده بودم (البته به صورت غیر مستقیم چون حرفای من رو یک نفر دیگه آورده بود در یک پست جدا) نگاه میکردم.

دیدم وای!!

ما ها که ادعا میکنیم با هم یک هدف داریم و مثل هم فکر میکنیم پاش بیفته چقدر اختلاف نظر داریم و با هم دعوا میکنیم.

همه چیز از یک موضوع ساده شروع شد.اینکه ما داریم تو سایت فعالی میکنیم.بیرون هم یک گروه تشکیل بدیم.

هرکی یک نظری داشت.کار به دعوا کشید.

به نظرم حق با دو طرف بود.هم اونهایی که موافق اختلاط بودند و هم اونهایی که مخالف بودند.منظورم از اختلاط اینه که خانم هاو آقایون تو گروه با هم کار کنن.

افراد مخالف میگفتن چرا با ما مثل بچه ها رفتار میکنید.انگار که هیچی حالیمون نیست.

افراد مخالف هم یکمی نقش بابابزرگی گرفته بودن و از خاطراتشون و تجربیاتشون میگفتن.از اینکه این کار هر قدر هم هدفش مقدس باشه باز هم وسط راه به گناه کشیده میشه.

راست هم میگفتن.

ولی من به افراد موافق اختلاط حق میدم.چون بعضی از جبهه اون وری یعنی با تجربه ها اونقدر از موضع بالا برخورد میکردن که انگار چه خبره.

ولی در کل بحث جمع شد و فعلا آتش بسه.تا ببینیم کی دوباره میره بحث رو ادامه بده.

یک نفر هست توی تالار که اطلاعاتش خیلی بالاست ولی نمیتونه خوب اون اطلاعات رو منتقل کنه.

بییشتر اوقات موجب رنجش افراد میشه.

مثلا خود من خیلی از دستش شاکی شدم.در بیشتر مواقع.ولی محترمانه جوابش رو دادم.ولی بقیه که اینطوری نیستن.بهشون برمیخوره.

خلاصه اینکه نصف بحث دیروز درمورد اون آقا بود.بچه های جوونتر میگفتن یه جوری حرف میزنه که انگاری خیلی میدونه و ما خنگیم.انصافا راست هم میگفتن.من خودم اگر ببینم کسی اشتباهی میکنه یا مطلب اشتباهی میگه از طریق پیام خصوصی بهش میگم.تو جمع ضایعش نمیکنم.اما اون آقا مثل اینکه هنر انتقال مفاهیم رو نمیدونه.خیلی میدونه ها ولی بلد نیست درست بده بیرون.

اینم از دعواهای این چند وقته ما.

(خدایی بعضی وقتا از دستش دیوونه میشم.ولی چون مدیره سایته نمیشه بهش چیزی گفت)

پدر مهربان من..

به نام خدای آفریننده محمد(ص)

روززی روزگاری در سرزمین های داغ و بی آب و علف عربستان کودکی چشم به جهان گشود..

پدری نداشت..

مادرش هم چند سال پس از تولد فرزند فوت کرد..

سالها گذشت و گذشت تا او ان قدر به خدا نزدیک شد تالیاقت پیدا کرد نماینده خدا در روی زمین باشد..

سالهای سخت زندگی وی با آرامش ها و غمخواری های خدیجه گذشت..

او این وظیفه را به درستی انجام داد..

برایم من و تو دینی آورد که برای همیشه تاریخ پاسخ گوی نیازهای بشری است..

برای من و تو دینی آورد تا بفهمیم مفهوم انسانیت و آدمیت را !

بفهمیم مفهوم دوست داشتن خدارا..!

بفهمیم طوری زندگی کنیم و بیاندیشیم که یک انسان باید ...!

بدانیم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت..!

امروز!سالروز تولد مردی است که با تمام وجود به او افتخار میکنم و دوستش دارم..!

مردی که در زندگی اش همواره تقوای الهی پیشه کردو از قوانین خدا تبعیت..!

مردی که با وجود تمام مشقات و سختی ها توانست به من  وتو بفهماند زندگی فقط خوردن و خوابیدن و تفریح نیست..زندگی عشق است..عشق به خدایی که تو را خلق کرده..

زندگی ایثار است..ایثار برای کسانی که زحمت تورا کشیده اند و دوستت دارند..

زندگی ایمان است..ایمان به تمام لحظه های خوب بندگی و با بندگان صالح خدا بودن..!

زندگی مهر است..مهر به پدر و مادری که از تمام چیزهایشان برای خوشبختی تو میگذرند..!

زندگی راه است..راهی که تو باید در آن خود را بسازی و کمالات را کسب کنی و سپس در سرایی دیگر جاودانه بمانی..!


او خور را پدر امت معرفی کرد..!

با صدایی که از ژرفای قلبم به بیرون می آید میگویم..با تمام احساساتم میگویم..با تمام وجودم میگویم..

پدر عزیزم..دوستت دارم..دختر کوچکت را در این دریای پر تلاطم زندگی دریاب تا با آسودگی به ساحل خوشبختی و کامیابی برسد..

دوستت دارم..برای همیشه..