به نام خودش...
یادش به خیر..
همیشه 1 هفته به اول مهر کلی ذوق داشتم..
دیشب با مامانم رفته بودیم بیرون.برای خواهر زاده هاش میخواست کادو بگیره.
یک پسر بچه بود که توی لوازم التحیری داشت چونه میزد که یک جامدادی بِن تِن از اینها که مثل جعبه است دو درش با آهن ربا میچسبه بگیره،مامانش نذاشت گفت مال بچه هاست...
یاد خودمون افتادم...
یه دختر بچه بود پشت موتور باباش نشسته بود در حالی که کیف کولی اش پشتش بود و انداخته بود روی دوشش...
یاد خودمون افتادم...
وقتی که شب اولین روز مدرسه کفش های نو و کیفمون رو برمیداشتیم و ذوق میکردیم که داریم میریم مدرسه...
یادش به خیر...
یادمه کلاس اول که بودم ،شبها هی از مامانم میپرسیدم کی ساعت 9 میشه من برم بخوابم؟(از همون اول هم بچه مثبت بودم!!)
الانم که دیگه ترم آخر دانشگاهم.
دیشب دلم میخواست یک جامدادی از اینها که عکس عروسک روش داره بخرم..
مامانم می گفت دختر خجالت بکش...
گفتم واسه چی؟؟دلم میخواد خب...ذوق دارم...
یک لیوان خریدم از اینها که جمع میشه توی خودش، با دو تا خودکار Cancoآبی...
آهان کفش هم خریدم..
همین...
ولی حال و هوای این روزها رو خیلی دوست دارم...
خیلی قشنگه..
آدم رو میبره به دوران بچگیش...
به یاد بچگی......
سلام
چند تا از دفترای بچه گیمو دارم
خنگی بودم واسه خودم ...
با این حال کودکی آدم یه چیز دیگه است
سلام.
من هم کتابای دبستان و دفتر کلاس اولم رو دارم.
کلا آدم نوستالژیکی هستم.
عاشق خاطره هام.
یادش بخیر چه یدری از ما دراورد این مدرسه ایرانی تو این بلاد غربت! معلم جماعت بیداش نمیشد نا ابان و درس و فشار و امتحانو نامردها چقدر تو عیدها امتحان گذاشتن! تو اون افتاب داغ صف و شعار و اتوبوسهای بی کولر و شلوغ......
از نشانه های باز شدن مدارس الان اقایون بلیس سر خیابون ها برای کنترل ترافیک......
خواستم بگم سر جدت اسم اون روزایی که کتاب سق میزدیم و خودکشی و خر خونی میکردیم واسه چارتا تست و کنکور و نیار ولی با دیدن اون صفحه از کتاب فارسیمون یه جمله کلیشه اومد سر زبونم...یادش بخیر!!!
به وب منم سر بزن منتظرم...
شاید باورتون نشه ولی یکی بهترین دورانهای تحصیلی من که خاطرات خوبی داشتم همون پیش دانشگاهی و خوابگاه مدرسمون بود.