قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

غافلگیری..!!

به نام خدایی که بخاطر خودم دوستم داره..


امروز غافلگیر شدم..بایک نامه خوب از طرف دوستم..

اصولا من از غافلگیر شدن خیلی خوشم میاد..مثلا دوستی که پس از چند ماه دوری یک دفعه بهم اس ام اس میزنه خیلی منو غافلگیر میکنه..من خیلی این احساس رو دوست دارم..

 واقعا از دوست خوبم به خاطر محبتش و نگاهی که به نوشته های من داره تشکر میکنم..



از همین جا بهش میگم بهار جونم...دستت درد نکنه..خیلی لطف کردی..باز هم از این کارها بکن..


من خودم چون این احساس رو دوست دارم بیشتر اوقات سعی میکنم افراد رو غافلگیر کنم..

مثلا ۲ سال پیش سالگرد ازدواج مامان و بابام رو با گرفتن گل و شیرینی ویک هدیه کوچیک جشن گرفتم..

چهرشون دیدنی بود..واقعا جا خورده بودن که من این کار رو کرده بودم...

درمورد تبریک تولد افراد هم همیشه من پیشقدم هستم..اما متاسفانه دیگران نه..

خب عیب نداره..چون من اینطوری هستم دلیل نمیشه دیگران هم اینطوری باشن..

خدایا از تو درخواست میکنم تموم کسانی که دوستشون دارم در ژناه خودت حفظ کنی..آمین


دل شکسته من !

به نام خدای همه لحظه های من

خیلی دلم گرفته!!

احساس میکنم وسط یک شهرم که هیشکی حرفم رو نمیفهمه!!

اصلا ربطی به خونه نداره..

توی تالار بحثی شد که خیلی دل من رو رنجوند!

از او دفاع کردم و تنها جرمم دفاع از او بود..!

وچه هجمه ها و حرفهایی که به سمت من روانه شدند!!

من فقط از او دفاع کردم و چه سخت است کسی را دوست بداری و قدرش ندانند.!!

ای کاش روزی برسد که همه هم نظر شویم..!

همه به هم احترام بگذاریم..!

روزی که کسی به خاطر دفاع از محبوبش مواخذه نشود..

دلم خیلی گرفته..!


اربعینی دیگر..

به نام خدایی که در همین نزدیکی است..

و چه زود روزها گذشتند و ما به اربعین سرور وسالار شهیدان رسیدیم..!

در این ۴۰ روز حرم امام حسین علیه السلام را در میان شهرها چرخاندند و با بی حرمتی تمام آنان را  دشمن خدا نامیدند.!

چه گذشت بر عمه سادات زینب(س)زمانی که در برابر دشنام و هلهله مردم در کوچه های شهر و بانظاره بر سر مطهر برادرش هیچ نگفت و همه را در قلب مبارکش فرو برد..!

آنان ر ااسیر کردند و هرانچه میتوانستند از ظلم و ستم بر آنان روا داشتند..!

.

.

.

.

.

.

.

در این ۴۰ روز که این مصیبتها برآنان میگذشت من چه کردم؟

آیا با غریبی و مظلومیت آنها همراه شدم؟

آیا به لحظه لحظه غم و اندوه کاروان بی سالار حسین (ع)گریستم؟

آیا به خود گفتم که کودکان حسین(ع)چه میکنند؟

آیا زمانی که از نعمات خدا تناول میکردم به این اندیشیدم که کودکان حسین چه میخورند؟

زمانی که در جای گرم و نرم میخوابیدم به این فکر کردم که کاروان عشق روی ریگ های بیابان سر بر بالین مینهند؟

آیا خود را لحظه ای به جای آنها گذاشتم؟

آیا به این فکر کردم که درد غریبی و بی سرپرست بودن چه دردی است؟

.

.

.

.

.

.واکنون در اربعین امام هستم.

با همان پشیمانی و حسرت بخاطر گذر این ماه و بی معرفتی من نسبت به آن..

دوباره محرم وصفری دیگر را به پایان میرسانم و به این می اندیشم که شاید سال دیگر خداوند توفیق معرفت امام حسین (ع)را به من بدهد و دوباره!!

.

.

.

.

خداوندا!سخنی که از عمق وجودم میگویم بشنو!

من حسین را دوست دارم ...من زینب را دوست دارم...من اباالفضل را دوست دارم...

من علی اکبر را دوست دارم..

خدایا به بزرگی این عزیزان قسمت میدهم  لطف و مرحمتت را لحظه ای از من دریغ مکن!

خدایا توفیق حسین شناسی و زینب شناسی و معرفت راه بزرگی که پشت سر گذاشتند را نصیبم فرما..

خدایا لحظه ای محبت حسین را از من نگیر..

آمین یا رب العالمین...


کپل با نمک..!!

به نام آفریننده زیباییها




خیلی خوشگل  وبانمکه!هروقت آدم حال و حوصله نداره بیاد اینو نگاه کنه!

تازه کلی خانواده داشت.

من فقط این رو آوردم..

دانشگاه عزیزم!!

بنام آفریننده ماه و مهر

امروز رفته بودم دانشگاه..هم یک نامه داشتم که باید میگرفتم و هم اینکه میخواستم برم سایت..

تا ساعت 2  ونیم اونجا بودم..وقتی خواستم برگردم رفتم سر قبور شهدا!!

آخه ما تو دانشگاهمون شهید گمنام داریم..

میدونید چه حالی داشتم..بغض گلوم رو گرفته بود

..با اینکه دوترم دیگه دارم در این دانشگاه و لی احساس میکردم چقدر دلم براش تنگ شده..اشک تو چشمام جمع شد..به شهدا گفتم نمیدونم نظر شماهاست که من اینقدر به دانشگام وابسته شدم یا چی؟؟

آخه هنوز 6 ماه نشده این شهدا قدم رو چشممون گذاشتن و اومدن..

در راه برگشت همش بغض تو گلوم بود..واقعا نمیدونم چرا!!

صبح که داشتم از خونه میومدم بیرون بابام گفت واسه چی داری میری دانشگاه..

میدونید چی گفتم؟

گفتم دلم براش تنگ شده..

نمیدونم فقط من این جوری هستم یا دیگران هم همین حس رو نسبت به دانشگاهشون دارن؟؟

من که از الان ماتم گرفتم چطوری میخوام فارغ التحصیل بشم؟؟

به دوستام میگم من میخوام ارشد رو هم اینجا بخونم میگن:وا!!دیوونه شدی؟؟

اینجا چی داره؟؟

ماهمه میخوایم فرار کنیم از اینجا..