قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

کل کل اینا...!!!

گوگل: من صاحب همه چیم .




ویکی پدیا: من همه چیو میدونم .




فیسبوک: من همرو میشناسم .




اینترنت: من نباشم شما ها هیچین .




برق: حرف اضافی نزنید


وقتی آدمی بیکار می شود...!!

تصاویری که می بینید،نوشته های برخی از هم وطنان عزیزمان بر روی اسکناس است...
چرا؟؟؟؟








برای دیدن باقی عکس ها به ادامه مطلب بروید.....

ادامه مطلب ...

سال تحصیلی جدید...

به نام خودش...

یادش به خیر..

همیشه 1 هفته به اول مهر کلی ذوق داشتم..

دیشب با مامانم رفته بودیم بیرون.برای خواهر زاده هاش میخواست کادو بگیره.

یک پسر بچه بود که توی لوازم التحیری داشت چونه میزد که یک جامدادی بِن تِن از اینها که مثل جعبه است دو درش با آهن ربا میچسبه بگیره،مامانش نذاشت گفت مال بچه هاست...

یاد خودمون افتادم...

یه دختر بچه بود پشت موتور باباش نشسته بود در حالی که کیف کولی اش پشتش بود و انداخته بود روی دوشش...

یاد خودمون افتادم...

وقتی که شب اولین روز مدرسه  کفش های نو و کیفمون رو برمیداشتیم و ذوق میکردیم که داریم میریم مدرسه...

یادش به خیر...

یادمه کلاس اول که بودم ،شبها هی از مامانم میپرسیدم کی ساعت 9 میشه من برم بخوابم؟(از همون اول هم بچه مثبت بودم!!)

الانم که دیگه ترم آخر دانشگاهم.

دیشب دلم میخواست یک جامدادی از اینها که عکس عروسک روش داره بخرم..

مامانم می گفت دختر خجالت بکش...

گفتم واسه چی؟؟دلم میخواد خب...ذوق دارم...

یک لیوان خریدم از اینها که جمع میشه توی خودش، با دو تا خودکار Cancoآبی...

آهان کفش هم خریدم..

همین...

ولی حال و هوای این روزها رو خیلی دوست دارم...

خیلی قشنگه..

آدم رو میبره به دوران بچگیش...

به یاد بچگی......





به نام خودش.

اگه بخوام بگم چه احساسی دارم،حتما هیشکی توجه نمیکنه.

....

احساس میکنم توی یک استخر پر از آبم که هر لحظه بیشتر به کفش نزدیک میشم و نمیتونم بیام بالا..

هرچی بیشتر دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم..

نمیتونم دستم رو به چیزی بگیرم و خودمو نجات بدم..

ولش کن..

برای کسی مهم نیست..!!

ببین و بیاندیش...

به نام او..


گاهی داشته های من و  وضعیت من، آرزوی دیگری است...

عکسی جالب...به ادامه مطلب بروید..




ادامه مطلب ...