قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

عصر جمعه...

به نام آفریننده بهترین بندگان عالم هستی..
خیلی زیباست.....خودم لذت بردم..گفتم بگذارم خلق الله هم لذت ببرند..
دست نویسنده اش درد نکنه..

عصر یک جمعه دلگیر ,دلم گفت بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟چرا آب به گلدان نرسیده است ؟چرا لحظه باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است . بگو به حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است ؟ دل عشق ترک خورد. گل زخم نمک خورد ;زمین مرد; زمان بر سر دوشش غم اندوه به انبوه فقط برد , فقط برد , زمین مرد, زمین مرد, خداوند گواه است ,دلم چشم به راه است ;ودر حسرت یک پللک نگاه است ;ولی حیف نصیبم فقط آه است وهمین آه خدایا برسد کاش به جایی .... برسد کاش صدایم به صدایی ..... عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس ,تو کجایی گل نرگس ؟ به خدا آهِ نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم ,زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز وشب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدایت ای ماه ! بیا, بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس واین روضه واین بزم تویی اجرک آلله ! عزیز دو جهان یوسف در چاه , دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده ,خاکستر پر پر شده, همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراجْ نفس ,گشته هوایی وسپس رفته به اقلیم رهایی; به همان صحن وسرایی که شما زائر آنی وخلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب وبلایی; به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ,نگهم خواب ندارد قلمم گوشه ی دفتر ,غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد...... تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی, شده ام باز هوایی .... گریه کن وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم وخودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است, به گستردگی ساحل نیل است,و این بحر طویل است وببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه ی مکشوف لهوف است ; عطش بر لب عطشان لغات است وصدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است ,وارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ;و ولی حیف که ارباب ((قتیل العبرات )) است ; ولی حیف که ارباب ((اسیر الکربات)) است; ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است وزنی محو تماشاست ز بالای بلندی ,الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال وسپس آه که ((الشمرۥ...)) خدایا چه بگویم که ((شکستند سبو را و بریدند))... دلت تاب ندارد به خدا با خبرم, می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی,تو خودت کرب وبلایی; قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی ,تو کجایی... توکجایی....
 التماس دعا وبه امید ظهورش


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد