قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

به اطرافت نگا کن..چی میبینی؟؟

به نام خدای کبوترهای عاشق


هر وقت توی خیابون یا بزرگراه بچه هایی رو میبینم که دارن گل میفروشن یا اینکه فال یا آدامس

قلبم به تپش میفته و دلم خیلی براشون میسوزه..!

با خودم میگم چرا باید یک عده اونقدر داشته باشن که ندونن چطور خرج کنن(البته معلوم نیس از کجا آوردن)ویک عده هم مثل این بچه ها به نون شبشون هم محتاج باشن..!!


دیشب تو خیابون یک پیرزن رو دیدم..ساعت 11 شب...داشت کنار خیابون گدایی میکرد..

به پدرم گفتم مقداری بهش کمک کنه..راه دوری نمیره..

آخه 11 شب..توی این شبای عید که همه دنبال خرید رفتن و گرفتن شیرینی و آجیل و میوه هستن  یک عده هم اینطوری..

همیشه دوست داشتم اونقدر پول میداشتم که به همه اونها کمک میکردم .. چه کنم که درآمدی از خودم ندارم و پول توجیبیم رو از بابام میگیرم.


گاهی با خودم میگم مسئول بدبختی اینها کیه..البته شاید در درون خانوادشون(اگر خانواده ای باشه)احساس خوشبختی کنن اما از بیرون که اینطوری به نظر نمیاد..!!


کاش میشد از هر راهی که شده بهشون کمک میکردم..

وقتی توی اتوبوس نشستی و یک بچه میاد جلو میگه خاله تورو خدا یه فال بخر.!!

ادم دلش کباب میشه..خب البته اونهم داره درآمد کسب میکنه اما تو این سن باید سر کلاس باشه نه تو خیابونا...!!


درد جامعه یکی دوتا نیست...

باید خودش بیاد..خودش بیاد و همه مشکلات رو از ریشه حل کنه...

به امید ظهورش..اللهم عجل لولیک الفرج..


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد