قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

قلم مجازی..

خودش میره..قلم را میگم...

لحظه تحویل سال..!!

به نام خدای تمام لحظه های من..

نمیدونم چرا موقع تحویل سال که میشه غم بزرگی میاد تو دلم..

الان که دارم آپ میشم اشک میریزم..

خیلی غصه دارم..

احساس میکنم که کوهی از غم روی سینمه..

احساس میکنم خیلی چیزا رو از دست دادم..

احساس میکنم یک قدم به مرگ نزدیک شدم..

احساس میکنم ...

دلم برای خودم میسوزه....

برای تماما لحظاتی که از دست دادم..برای تمام فرصت های که ازشون خوب استفاده نکردم..

برای تمام خاطرات خوب سال 89..

دلم گرفته..خیلی ..

دلم میخواد گریه کنم..

پارسال هم همین طور شدم..

نمیدونم خوبه یا بد..

دلم برای خدا تنگ شده..

دلم میخواد داد بزنم..دلم میخواد گریه کنم..

دلم برای سال 89 تنگ میشه..

او میره و من میمونم..

احساس میکنم یکی از عزیزانم داره از پیشم میره..

ای سال 89...

چقدر اتفاقات در تو ایجاد شد..

چقدر گریه کردم..چقدر قول دادم..چقدر غصه خوردم..چقدر دلم برای خودم سوخت..

وای خدا جونم...مشهد رو بگو..چه مشهدی رفتیم..

خدایا دلم برای تمام لحظه های خوب سال 89 تنگ شده..خدایا کمکم کن...خدایا ..

یک سال دیگه گذشت و لی من چی کار کردم..؟؟

چی بدست آوردم..وای همه خوابن..من تنهام..دارم با تو حرف میزنم..

خدای مهربون من...این لحظات دعا مستجاب میشه..

خدایا نکنه تنهام بذاری...نکنه دیگه خوشی نداشته باشم..

خدایا احساس میکنم قسمتی از وجودم داره از من جدا میشه..

خدایا دلم براش تنگ میشه..

دلم میخواد این لحظات آخر سال 89 فقط با تو باشم..خدایا..

انگار همین دیروز بود سال 89 رو به هم تبریک گفتیم..چقدر زود گذشت..

خیلی خیلی زود..........